قشنگترین روز دنیا..
جیگر طلای من
سمانه
درباره وبلاگ


سلام.من سانازم. نميدونم چقد سمانه رو دوسش دارم.... ولي ميدونم خيـــ...لي دوسش دارم... اين وبلاگوهم فقط وفقط بخاطر اون ساختم مرc از حضورتون.

پيوندها
تبادل لينك هوشمند
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جیگر طلای من و آدرس misss.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 119
بازدید کل : 32369
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 78
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
sanaz

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
2 / 9 / 1390برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : sanaz

سلام.
3شنبه 3شنبه آره 3شنبه قشنگترين روز دنيا بود
صبح كه رفتم مدرسه همونطور كه با دوستام حرف ميزدم يهو سمانه رو جلو در كلاسمون ديدم و بدجوري جا خوردم 2تادستمو آروم زدم تو صورتم و نشستم خيلي بد بود اصلا اينجوري نميشه جدي جدي بايد يه سمانه ياب بذارم جلو كلاسمون.. 
بعدش كه سمانه رفت با نگار + دفتر فيزيكم رفتيم دم در كلاسشون تا اون سواله ازش بپرسم اما فقط يه نفر كه نميشناختمش تو كلاسشون بود منم يه نگاه انداختم رو صندلي سمانه و گفتم سلام خوبي؟ حالت خوبه؟.. اون دختره هم نگام كرد فك كرد ديوونم  رفتيم از پنجره حياطو نگاه كرديم كل كلاسشون دور هم (+) شده بودن و خيلي جدي مشغول حرف زدن بودن به نگار گفتم فك كنم دارن درباره ي لغو كنكور حرف ميزنن كه يهو سمانه ديدم داره دس تكون ميده منم براش باي باي كردم


زنگ راحت دوم:

من و يسي و ناهيدِ نگار و نگار و پري پريديم تو حياط(چه جمله ي باحالي شد) بارونم با تمام قدرتش ميومد بعضيا داشتن زير بارون بي چتر و باچتر راه ميرفتن ما هم فقط يه چتر داشتيم كه اونم چتر پري بود سمانه و ليدا هم امدن ليدا خيلي اصرار ميكرد تا سمانه بره و باهم راه برن البته با چتر پري آخرم رفتنو يه دوري زدن وقتي برگشتمن به من و يسيم گفتن بياين..

 4نفر زير يه چتر خلاصه ماهم رفتيم اما فك كنم فقط سرامون خيس نشد منو يسنا جلو بوديم سمانه و ليداهم پشت سرمون سمانه پشت سر من ليدا پشت سر يسنا رانندمونم سمانه بود يني اون چتر گرفته بود داشتيم ميرفتيم كه زنگ خورد وسط حياطم بوديم سمانه ميخواست بره آب بخوره بخاطر همين چترو داد به ما و خودش رفت منم چتر تو دستم بودو زود دويدم دنبال سمانه اونم هي ميگفت نه نميخواد برو ولي من باهاش رفتم خلاصه آبم خوردو بعد باهم رفتيم كلاسامون.
الان نياز به يه ضرب المثل دارم كه ميگه :شنيدن كي بود مانند ديدن و ديگر هيچ...
دم خودم گرم هميشه اينجور جاها جا خالي ميدادم اما اينبار نه چترو گرفتمو با جيگرطلام رفتم تا خيس نشه


زنگ آخر ، زنگ خونه:
با يسنا داشتيم ميرفتيم هي بهش ميگفتم يسنا يه لحظه وايسا سمانه هم بياد يسنا ميگفت دوستاش چتر دارن با اونا مياد همون موقع سمانه اومد دستشم گرفته بود روسرش ولي مگه يه دستي ميشد زير اون بارون خيس نشد  يسنا گفت بيا بگير چترشو داد به من و خودش رفت با ليدا و سويي شرتش گرفت رو سرشون خيلي خجالت كشيدم اما ديگه خجالت فايده اي نداشت به سمانه گفتم بيا اونم كه از همون اولش ميگفت نميخواد تا دم در مدرسه خلاصه هرجوري بود رفتيم يبارم گفت بده من بگيرمش ولي نذاشتم آخراش بود كه يدفه سمانه خنديد!!!؟؟؟ ازش پرسيدم چرا ميخندي ولي چيزي نگفت يني گفتا ،گفت همينطوري!!
ديگه نميتونستم بمونم چون سرويسمون امده بود منم زود با سمانه خدافظي كردم چتر يسناهم بهش دادم و رفتم.تو سرويس كه بودم همش نگران سمانه بودم كه الان خيس خيس ميشه  همين كه رسيدم خونه يه اس دادم بهش گفتم سمانه خيلي خيس شدي؟؟ بعدم دليل خندش پرسيدم
خيلي نگذشت كه جواب داد .......يه لحظه...ميخوام جمله ي خودشو بنويسم..آها اين بود:
نه عزيزم خيس نشدم تو نذاشتي خيس بشم همينطوري دليل نداشت !
نميدونيد وقتي اسشو خوندم چقد خوشحال شدم فقط كم مونده بود خودمو بوس كنم!!درسته كار كوچك و بي ارزشه بود اما همين كه تونستم يه كاري بكنم و وجود مثبتي داشتم خيلي خوشحال بودم هي به خودم ميگفتم:
بالاخره يبار تونستي واسه جيگرطلات يه كاري بكني،آفنين بچته ي خوب
مامانم گفت مگه سمانه ديدي؟ گفتم خب آره ديدمش اونم گفت ازت معلومه
هميشه اين خوشحاليام ضايع بازي درميارن و لوم ميدن ولي واقعا اونقد خوشحال شده بود كه همون موقع ميتونستم 2/3 بار از اورست بالا و پايين برم يه كلام مث كوه آتشفشان شده بودم هي خوشحاليام فوران ميكرد..


اما شب ساعت 11:
اينو نميدونم چجوري بهتون بگم من هنوز شك دارم يا خواب ميديدم يا سمانه اشتباه گرفته بوده والا نميدونم هنوزم گيجم نميفهمم مگه من چيكار كرده بودم؟؟!!! نميدونم...تا شنبه نشه نميفهمم خواب ديدم يا بيدار بودم
ميذارم هروقت مطمئن شدم ميام براتون ميگم...
پس فعلا.



نظرات شما عزیزان:

ali
ساعت1:16---3 آذر 1390
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام / خارم ولی به سایه ی گل آرامیده ام

با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق / همچون بنفشه سر بر گریبان کشیده ام .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: