
سلام
(يادش بخير بچه بودم عاشق پسونك بودم)دوهفتس چيزي ننوشتم
از حرفاي از تاريخ گذشته هم كه بدم مياد چون وبلاگه مسموم ميشه همين جوريشم مسمومه ديگه اونجوري چجوري ميشه؟؟!! ( چقد جور تو جور شد!!)پس چيكار كنم؟؟؟

راستي ليدا سمرا (سرما) خورده
من نفهميدم اين سرما كجاش خوشمزس كه همه ميخورن؟!!
چرا اينقد دلم واسه سمانه تنگ ميشه؟؟؟

هروقت باهاش حرف ميزنم بعدش يجوري دلم ميگيره كه آخ الانست كه قلبم وايسه نميدونم چيكار كنم
...........واي پارسال....چقد چيز بودم....واي واي.....نميخوام بهش فكر كنم....
ديگه كاري؟ باري؟ آب انباري؟ چيزي باهام نداريد؟...نه بابا كي با من كار داره!؟!؟!
درضمن نظر گذاشتن گناه ندارها اگه بذاريد خوشحال ميشم اگه نذاشتينم مهم نيست نذاريد بدتر از يسي بي معرفت كه نيستين
باي باي
SAMANEH

AZIZAM
